بوسه باد خزونی، با هزار نامهربونی، زیر گوش برگ تنها، میگه طعمه خزونی…! برگ سبز و تر و تازه، رنگ سبزشُ می بازه، غرق بوسه های باد و وحشت روزای تازه می کَنه دل از درخت و، میشه آواره کوچه کوچه ای که یادگارِ روزای رفته و پوچه… می شینه گوشه کوچه، چشم به آسمون می دوزه
می کُنه یاد گذشته، دلش از غصه می سوزه… یاد باد…! یادِ گذشته شاد باد! این دلِ زرد و تهی، در حسرتِ دیدار باد…! یادِ روزایی که کوچه، زیر سایه تنم بود، مهربون درختِ عاشق، مستِ عطر نفسم بود سهمِ من از بوسه باد، چی بگم ای داد و بیداد! همه زردی و تباهی، مُردن و رفتن از یاد…